بچهی خیابان ژالهی تهران هستم. چارراه آبسردار. پدر، مادر و رگ و ریشهی آنها روستایی است. هردو از خور بیابانک که آن زمان روستایی بود محقر و کوچک با آبی شور و چند درخت نخل. کوچیده به تهران.
ابتدایی و دیپلم طبیعی را از دبستان و دبیرستان 15 بهمن گرفتم (1337) و فوقلیسانس باستانشناسی را از دانشکدهی باستانشناسی و هنر دانشگاه تهران.
از سال 1346 کارم را در همین زمینه پی گرفتم تا امروز ولی هنوز همان محصلم که بودم.
همسرم بیش از ده سال است که روی در خاک کشیده و پنج، شش سالی پس از او تنها فرزندم مهرداد. این روزها در خلوت خودم ،روزگار را هرگونه هست- خوب یا بد،- میسپرم و چندان منت این ناچیز باقیمانده را نمی کشم.
هر از چندگاهی شعری میسرایم یا قصهای مینویسم. برای دل خودم. چندتایی چاپ شده ولی بیشتر ورق پارههایی است اینسو و آنسو که خاک میخورند.
وآخراینکه پس از گذشت هفتادواندی سال همان کودک دو سالهای هستم که بودم و شما میبینید.
بلوز پروانه خواهرم را پوشیدهام و پشت عکس خط پدرم است.
پیوندها
جست و جو