تنها آتشکده‌ی آجری ایران، ویران و فراموش شده!

آتشــکده‌ی محمدآبــاد کم‌وبیش در میانــه‌ی راه روســتای محمدآباد تا کناره‌ی جنوبــی رودخانه‌ی دالکی و نزدیکی‌های یک کیلومتری ســوی باختــری آن اســت. در پاییز 1373 نگارنده در دوروبر جایی که پیکره‌ی پان به‌دســت آمده بــود، به کاوش پرداخــت. در این کندوکاو که دو ماه به‌درازا کشید، ســاختار بنیادین یک آتشکده‌ای ساسانی شناسایی شد.

ساختار و نقشه‌ی آتشکده‌ی محمدآباد با همه‌ی دیگرگونی‌هایی چند، چون دیگر آتشــکده‌ها اســت، یعنی یک چهارگوشــه که با کنج‌ها و گوشه‌ها، چندبر و گرد شده تا آسمانه‌ای گنبدی بر روی آن اســتوار و پایدار گردد. در فضای میانی این چهار جرز، سکوی نه‌چندان بلندی بوده که آتش روشن و فروزان پاک‌کیشــان در میان آن نگهداری می‌شده است. ساختمایه‌ی به‌کاررفته و آنچه در نخستین نگاه از بازمانده‌ی رازی‌گری برجای مانده، به چشــم می‌آید آجر است که با ملاط ســاروج بومی به یکدیگر چسبیده، سخت و اســتوار شده است. جز آجر، قلوه‌ســنگ با ملاط گل، گچ و گاه با ملاط ساروج نیز دیده می‌شود.
به‌گمــان بســیار چنیــن می‌نمایــد آتشــکده‌ی محمدآباد برجســته‌ترین و بارزتریــن و از دیدگاهــی دیگــر ارزنده‌تریــن اثر رازى‌گرى شــهرى پُرخواسته بوده است که نام آن را نمی‌دانیم. مرز جنوب این شهر در زیرساخت و سازه‌های امروزین محمدآبــاد و مرز شــمال آن کناره‌ی جنوبی رودخانه‌ی دالکی اســت. این شــهر از سوی خاور به کوه‌های پست خاکســتری رنگ و از سوی باختر به نخلستان‌ها بسته می‌شده است.
آتشــکده‌ی محمدآبــاد در قلب بافت مذهبی شــهر، با نگرش به جرزهای ستبر، آسمانه‌ای (:گنبد) که دست‌کم نزدیــک به 12 متــر از رویه‌ی زمین بلندا داشته، به‌گمان بسیار ارزنده‌ترین نشــانه‌ى رازی‌گری مذهبی این شهر بوده است و همان‌گونه که نبشته آمد به دلیل این ارزش و شــاید دیرپایی، تغییر کاربردی داده و نیمی از عمر خود را به‌گونه‌ی آتشگاه گذرانده است.
بی‌گمــان بنا ساســانی اســت، اما از ایــن نیز آگاهی داریم کــه پارت‌ها و الیمایی‌ها هــم در آن‌جا بوده‌اند. تالارمیانی مهرکده‌ی محمدآباد، ساختاری از دوره‌ی پــارت دارد که پس از روی کار آمدن ساســانیان، آن‌را گسترش دادنــد. مــردم ســکه‌های کوچک و زنگارگرفته‌ی مفرغی از دوره‌ی الیمایی را کمی دورتر از آتشکده و مهرکده، از رویــه‌ی پاخور بــا خاک‌برداری‌هاى بی‌رویه‌ی شبانه یا پس از هر بارش، به دست آورده‌اند. پس پیش از ساسانیان، پارت‌ها و الیمایی‌ها هم بوده‌اند. آنچه هنوز برای ما روشــن نشــده، بودن علامی‌ها است.

با نگرش به این‌که بنیاد آتشــکده در زمان ساســانی بوده و دوره‌ی ســیوم یعنــی آخریــن دوره‌ى دیگرگونــی کاربردی آتشکده (که آتش می‌بایست دور از نور خورشــید باشد) در میانه‌ی همین دوره اســت، به ایــن دیدگاه می‌رسیم که بنیاد آن سده‌هایی چند، پیــش از دوره‌ی میانی شاهنشــاهی ساسانیان گذاشته شده است. اگر این شهر پس از فروپاشی پارت‌ها آباد بوده (که آباد بوده است، چه سازه‌های پارتی
را داریم)، پس دامنه‌ی بودن و هستی آن، با فرود پارت‌ها و فراز ساســانی‌ها برهم نخورده است. از این‌روی پی‌نهاد آتشــکده را در نخســتین نیم سده‌ی شاهنشــاهی ساســانیان به‌شــمار می‌آوریم. اما این آتشگاه در شمار آن چهار آتشگاه گران‌ســنگ ساسانیان چــون آذرگشنســب یــا برزین‌مهرنیست. هیچ نشــان روشن و درستی نمی‌بینیم که پیــش از یورش تازیان، مردم شهر با داشــتن نخلستان‌های پربار، گســترده، خرماهای شــیرین و زمین‌های کشاورزی زرخیز و آن خاک پربار، رودخانه‌ی دالکی و آن آب ســیاه پُرهیاهو، آباد و پُرخروش پاک، با شهری پُرخواسته، خانه و آشیانه‌ی خود را ترک کرده باشــند. نه نشانی از یک زلزله‌ی ویران‌کننده اســت و نه سیل‌آب‌های مردم‌گریز کــه زن و مرد ترک خان و مان خود کنند. آنچــه برجای می‌ماند یورش تازیان است و بس.
اگر بپذیریم که مردمان شــهر تسلیم شــده، جزیــه پرداخته و یا اســلام آورده‌اند، می‌بایست هم اکنون نیز آباد و زنده برجای نخستین بود، اما چنین نیســت و یک ویرانی، ازهم‌پاشیدگی و ســکوت فراگیر در همه‌ی رویه‌ی گســترده و گوشــه و کنار آن دیده می‌شــود، گویی همه‌چیز یک‌باره از دست رفته است.
از ایــن‌روی با کنارهم گذاشــتن این دانســته‌های ناچیز، به این ســرانجام می‌رســیم که با یورش تازیان، مردم از پذیرش کیش نو ســر باز زده، جزیه نپرداخته و با آن‌ها به ستیزه می‌پردازند. گروهی از بیم جان به دژ (تل خندق) گریخته، پناه گرفته و یــا به دفاع (؟) می‌پردازند. شــهر خالی و بی‌مردم در این یورش به ســختی آسیب می‌بیند، تازیان آن‌جا را ویــران و غارت کرده و دار و ندار مــردم را به یغما می‌برند (چــون در همه‌ی کاوش یک یافته‌ی ارزشــمند، حتی یک شکسته سفال یا
سکه هم به‌دست نیاوردیم).

اگر فروپاشی شهر را در یورش تازیان بپذیریم (که نشانه‌ها بر این است)‏،‎‏‏ به این باور می‌رسیم که به سختی آسیب می‌بیند و ســازه‌ها ویران می‌شــوند، چندان کــه دیگر کاربــردی ندارند. آتشکده‌ی محمدآباد نیز از این ویرانی بر کنار نیست و چندان زیاد که توانایی دیگرگونی کاربــردی و کالبدی خود را هم از دســت می‌دهد. چه بســیار آتشکده‌ها که پس از یورش تازیان با مهرآبه‌ای در ســوی جنوب، به مزگت یا ضریحی در میانه به‌گونه‌ی امام‌زاده، نمازگزاران را به خود می‌کشــانند، اما آتشــکده‌ی محمدآبــاد توانایی‌های کاربــردی خــود را از دســت داده و ارزش هیچ‌یــک را ندارد. در این زمان یا دهه‌هایی پس از آن است که گنبد بلند سنگی باشکوه آن فرو می‌ریزد و گذشت زمان آرام آرام آن‌را به نابودی یک‌سره و یک‌پارچه می‌کشاند.

بــا چیرگــی تازیــان، ســقوط یــا دردســت‌گرفتن شــهر، آن دسته از مردمــی که در دژ (تل خندق ؟) جان بــه در برده‌اند، بــه آبادی‌های دور و نزدیک گریخته و جا خوش می‌کنند، چه کیش را می‌شــود از دســت داد یا جایگزیــن کرد، اما شــکم را نه، نمی‌توان از نخلستان‌ها چشم پوشید و آن‌ها را از دست داد. برازجان (=برازگان، گرازگان؟) پای می‌گیرد، شهری امروزین که دامنه‌ی نخلســتان‌های گسترده‌اش در این سوی تا محمدآباد کشیده شده است.

برخلاف توج و یا ده‌کهنه/ شبانکاره که پس از یــورش تازیــان زندگی جریان دارد، در این شهر مردگی چیره می‌شود که این مرگ تا امروز برجای اســت و این نیســت جز سرنوشت شــهرهای بــزرگ، درســت چون سرنوشت آدمیان. شــهرهایی چون توج پیری اســت دیرپا و شــهرهایی چون این زودپــا که در پی آن مرگ اســت و دیگر هیچ جز انتظار. انتظار صدای کلنگ باستان‌شناسان.

از ایــن‌روی اســت کــه در توج و ده‌کهنه به نشــانه‌های رازی‌گری و یافته‌هــای ایران اسلامی (به‌ویژه ســده‌های نخســتین) برمی‌خوریم، امــا در این‌جا، نه… گاه در بررســی شکسته ســفالینه‌های اسلامی نیز به چشــممان می‌آمد که برمی‌داشتیم. شکســته ســفالینه‌هایی با لعابه‌ای درخشــان یا ســاده و بــدون لعاب. این یافته‌هــای تک‌وتوک و پراکنده بیش‌تر از ســده‌های پنجم و ششــم مهی (:هجری) و گاه از دوران صفویه است و بیش‌تر از ریزش باران یا ازآن کوچ‌کنندگانی که از آن‌جا رد شــده و یا کشــاورزان و خرده زمین‌دارانی که در سازه‌های ساده‌ی کنار زمین خود، جایی برای خــور و خواب و یا دوری از تابش آفتاب ساخته بوده‌اند، است.
بی‌هیچ گمان آتشــکده‌ی محمدآباد را ساختارهای وابســته‌ی دیگری است، اما هرگــز به آن‌هــا نپرداختیم چه نه زمان داشــتیم و نه پول آن‌را و از همه مهم‌تــر، بیم این‌که آنچــه از زیر خاک بیرون می‌آوریم، دگربار دســتخوش کاوش‌های غیرمجاز و ویرانی‌هایی که هرگز سر و سامان نمی‌یابند، می‌شود. برتر این بود، کار نیمه تمام بماند تا همه چیز یک‌سره از سر تا بن نابود شود.

پس از پایان نخســتین فصل کاوش، جویندگان گنــج؟ بومی‌های بانفوذ؟ و یا خاک‌برداران قانون‌شکن، نه‌تنها سکوی آتشــدان را یک‌سره ویران و نزدیک یک متر زیرســازی آن‌را چاه گونه ویران کردند، که بخشــی از پی و دیوارها را نیز از بین بردند. اینان به این اندیشه‌ی پوشالی که پیشکش‌ها و سکه‌های ســیمین و زرین در زیر سکوی آتشــدان است، دست به این ویران‌گری زدند.

در ســال 1383 هنــگام کاوش در مهرکــده‌ی محمدآبــاد، بــه دلیل ویرانی‌های بسیار قاچاقچیان، ناگزیر نخســت به پاک‌ســازی و سپس به بازســازی این آتشــکده‌ی ارزشمند پرداخته شــد که این نیــز چندگاهی بیش دوام نیاورد و ویران شد.

امروز با گذشت سی سال از کاوش این آتشکده، چون دیگر امیدی برای چاپ گزارش آن -چون دیگر محوطه‌هایی که کاوش نمودم- نداشــتم، پس از نهایی کردن گزارش با همکاری سمیرا ایمنــی و به همت نشــر کارنامک در شهریور، 1402 کتاب سازه‌های ویران دشتستان به چاپ رسید. 

روزنامه امرداد- دوشنبه 13 آذر 1402 خورشیدی • روز فروردین از ماه آذر 3761 زرتشتی • شماره 478 • سال 24 • 8 رویه

منتشرشده در تازه ها | دیدگاه‌ها برای تنها آتشکده‌ی آجری ایران، ویران و فراموش شده! بسته هستند

سازه‌های ویران دشتسـتان؛کاوش‌های باستان‌شناسی در آتشکده‌ی محمدآباد و کوشک گوسعیدی

اســماعیل یغمایی،کارنامــک، 1402
تاریــخ ایران‌باســتان به ســبب ازمیان رفتن بسیاری از نوشتارهای تاریخــی و کمبــود متــون برجای مانده، تا اندازه‌ی بسیاری وامدار یافته‌ها و گزارش‌های باستان‌شناسان است. این‌گونه گزارش‌ها یا مانند تاریخ روزگار ساســانی و دوره‌های اسلامی، آگاهی‌هــای از پیــش برجای‌مانده را گواهــی می‌دهند و کامــل می‌کنند یا ماننــد دوره‌هایی چون اشــکانیان و ایلامیــان، دنیای دیگــری بر روی پژوهشگران می‌گشــایند که تا پیش از آن، تاریخ‌نــگاران از آن‌هــا ناآگاه بودنــد. پس یافته‌هــا و گزارش‌های باستان‌شناختی را بایستی موشکافانه ســنجید و آگاهی‌های به‌دست آمده از بســتر کاوش‌های باستان‌شناســی را سخت ارج نهاد.

استاد اسماعیل یغمایی از باستان‌شناسان تلاشگر و باپشــتکار ایران‌زمین است کــه تاکنــون به کاوش در شــماری از مهم‌تریــن محوطه‌های باســتانی پرداخته و بر آگاهی‌هــای موجود در قلمرو دانش باستان‌شناسی، نکته‌ها و آگاهی‌های نوینی افزوده است. نوشتار نویــن وی با نام ”ســازه‌های ویران دشتستان؛ کاوش‌های باستان‌شناسی در آتشــکده‌ی محمدآباد و کوشــک گوسعیدی” که به‌تازگی از سوی انتشارات کارنامک به چاپ رسیده است، ره‌آورد دو دهه پژوهش‌ها و کاوش‌های باستان‌شناختی استاد یغمایی در دیار دشتستان، به‌ویژه دو محوطه‌ی آتشکده‌ی محمدآباد و کوشک گوسعیدی، است و پرده از برخــی یادمان‌های باســتانی آن ســرزمین که خاستگاه برخی از آن‌هــا به روزگاران اشــکانیان و ساسانیان می‌رســد، برمی‌دارد.
خوانش این نوشتار به دوستداران تاریــخ ایــران‌باســتان و به‌ویژه پژوهش‌هــای باستان‌شناســی، پیشنهاد می‌شود. امید است که با کاوش‌های علمی و پژوهش‌های روشمند بیش‌تر، ناگفته‌های بسیاری از تاریخ ایران‌زمین هویدا شود.

روزنامه امرداد- دوشنبه 22 آبان 1402 خورشیدی • روز زامیاد از ماه آبان 3761 زرتشتی • شماره 477 • سال 24 • 8 رویه

منتشرشده در تازه ها | دیدگاه‌ها برای سازه‌های ویران دشتسـتان؛کاوش‌های باستان‌شناسی در آتشکده‌ی محمدآباد و کوشک گوسعیدی بسته هستند

معماری امام‌زاده‌های تهران

از دیرباز یعنی از آن هنگام که تهران روستای کوچکی بیش نبود و از آبادی‌های شهر ری به‌شمار می‌رفت تا امروز که یکی از بزرگ‌ترین پایتخت‌های دنیا و شهری گسترده محسوب می‌شود، مردمی داشته است خداپرست‏، خداشناس و خداجوی. امام‌زاده‌ها‏، ‌تکایا، حسینیه‌ها، مساجد، سقاخانه‌ها و… و بسیاری امکنه­‌ی مقدس دیگر دلیلی است استوار و روشن. این نقاط مقدس از دیرباز تا امروز حفظ شده و در تمامی این درازای چندسد ساله، دست نیاز مردم به‌ویژه تهرانی‌ها به‌سوی آن‌ها دراز بوده است.

کهن ساخت‌­ترین امامزاده­‌ی شناخته شده که تاریخ در چوبی آن 886 هجری قمری (نیمه­‌ی دویم سده‌­ی نهم هجری قمری) می‌­باشد، امام‌زاده سید اسماعیل است و پس از آن امام‌زاده یحیی، اما این بدان معنی نیست که دیگر امامزاده‌­ها که تاریخ ندارند یا تاریخ آن‌­ها ثبت نشده و یا چندان روشن نمی‌­باشد، کهن ساخت نیستند. از آن‌جا که بیش‌­تر این امام‌زاده‌ها بارها و بارها بازسازی شده و حتی ساخت و ساز آن­‌ها تغییر یافته و از صورت نخستین کاملاَ بیرون آمده‌اند، دشوار می‌­نماید که به ریشه­‌ی ساختار کهن آن‌­ها دست یافت. اما مهم این‌که‏‎؛ آنچه سینه به سینه گفته  حفظ شده بی‌گمان درست بوده و آن این که تمامی این امام­زاده‌­ها اصیل و دارای نصب­‌نامه می‌­باشند.

اشاراتی چند به نصب‏، زمان احداث و شیوه‌­ی معماری مرقد و بقعه­‌ی امام­زاده‌­های تهران و شمیران، حاصل پژوهش‌­های میدانی در سنوات مختلف، در این کتاب آمده است و امید است پژوهندگان و زائرین را مفید افتد.

اسماعیل یغمایی- سمیرا ایمنی

این کتاب را انتشارات کارنامک در 242 صفحه وزیری به چاپ رسانده است.برای تهیه می‌توانید به پیج اینیستاگرام زیر سفارش دهید.

@karnammak.publisher

@samira__imeni

طراحی جلد و پوستر: مهتا هوشمند مظفری

 

منتشرشده در Uncategorised | دیدگاه‌ها برای معماری امام‌زاده‌های تهران بسته هستند

دشتستان بزرگ (بررسی و تعیین حریم آثار باستانی)

در سال 1350، نخستین بار همراه علی‌اکبر سرفراز (سرپرست کاوش کاخ هخامنشی چرخ‌آب) پا به خاک زرخیز و زیبای دشتستان گذاشتم. طبیعت چشم‌گیر،  گستردگی آثار باستانی و دیرینگی آن‌جا، انگیزه‌ی پای‌گیری و کاوش‌های باستان‌شناسی نگارنده گردید.

از این‌رو در زمستان 1356 و بهار 1357 به کاوش کاخ هخامنشی سنگ‌سیاه پرداختم. هنگام کاوش سنگ‌سیاه (به روش و عادت پیشین) هر از چندگاه به بررسی دوروبر می‌پرداختم که به نشانه‌های کاخ بردک‌سیاه در روستای درودگاه دست یافته و درخواست کاوش نمودم. این کاخ نخست نزدیک 6 هفته در بهار 1357 و پس از آن در سال‌های 1383 و 1384 کاوش شد.

جز کندوکاو این دو کاخ، در سال 1374 آتشکده و مهرکده‌ی محمدآباد، مهرکده و کوشک گوسعیدی را کاوش نمودم. هنگام کاوش این محوطه‌ها نیز به بررسی‌های پیمایشی و شناسایی پراکنده‌ی آثار باستانی دشتستان بزرگ نیز پرداختم. در سال 1388 برای تعیین‌حریم محوطه‌های بردک‌سیاه، سنگ‌سیاه، چرخ‌آب، مهرکده و آتشکده‌ی محمدآباد و تل خندق  به دشتستان گسیل شدم.

این کتاب بازده‌ی بررسی‌های پراکنده و تعیین حریم آثار باستانی دشتستان بزرگ است که انتشارات کارنامک در 265 صفحه وزیری با جلد گالینگور به چاپ رسانده است.

در راستای چاپ این کتاب از سمیرا ایمنی (کارشناس ارشد باستان‌شناسی) برای ویرایش، مهشید ایمنی (صفحه‌آرا) و مهتا هوشمند مظفری (طراحی  جلد) سپاس‌گزار است.

برای تهیه می‌توانید به پیج اینیستاگرام زیر سفارش دهید.

@karnammak.publisher

@samira__imeni

منتشرشده در تازه ها | دیدگاه‌ها برای دشتستان بزرگ (بررسی و تعیین حریم آثار باستانی) بسته هستند

درختی که قدش به آسمان رسید!

امروز نگرش کوچک و بزرگ به‌سوی آسمان است؛ کوچک‌ترها بیش‌تر و بزرگ‌ترها کم‌تر.
داستان درختی که قدش به آسمان رسید، گویای ذهن بچه‌ی شیطانی است که در چند ثانیه از درختی بالا می‌رود، به سقف آسمان می‌رسد و بازمی‌گردد. چنین خلافیتی را تنها در ذهن بچه‌ها که چون کاغذ سپید بی‌خطی است می‌توان شناخت.

این کتاب 24 صفحه‌ای را انتشارات کارنامک در قطع خشتی گلاسه رنگی به چاپ رسانده است.

تصویرگر: مهشید ایمنی.

برای تهیه کتاب به پیج اینیستا گرام کارنامک پیام دهید.

@karnammak.publisher

@esmaeil_yaghmaei

 

 

منتشرشده در تازه ها | دیدگاه‌ها برای درختی که قدش به آسمان رسید! بسته هستند

نقب به اسرار مهرکده‌‏ها

کتاب «نیایش مهر در ایران»، برای نخستین‌بار بر پایه کاوش‌های باستان‌شناسی روی مهرکده‌های کشف‌شده در دشتستان و برازجانِ بوشهر از سوی انتشارات دادکین منتشر شد. جرقه نخستینِ نوشتن این کتاب به حدود ۳۰سال پیش برمی‌گردد، وقتی اسماعیل یغمایی، باستان‌شناس پس از پیدا شدن یک پیکره یونانی، به کاوش در اطراف محل پیداشدن مجسمه پرداخت تا به بخش‌های نایافته آن دست یابد. در این جست‌وجو او ساختار مهرکده‌ای از دوره‌ پارتیان و ساسانی را پیدا کرد. مهرکده «محمدآباد» دشتستان یگانه مهرکده شناخته‌شده‌ای بود که متاسفانه پس از سه فصل کاوش به‌دلیل بی‌توجهی مسئولان میراث‌فرهنگی یکسره ویران شد.
یغمایی اما از پا نایستاد و به کاوش‌هایش در مهرکده «گوسعیدی» و بررسی مهرکده نیمه ویران «گوگاه» پرداخت. کاوش این بناها برای نخستین بار ما را با بخش‌هایی از اسرار آیین مهر آشنا می‌کند که تا پیش از آن بسیار کم درباره‌ آن می‌دانستیم.
عجیب است، آیین مهر با اینکه در ایران متولد شده اما بیش از ایرانی‌ها، اروپایی‌ها با عنوان میتراییسم شیفته‌اش شده و کتاب‌های بسیاری درباره‌اش نوشته‌اند. یغمایی اما این سنت را شکست و از انگشت‌شمار باستان‌شناسان و پژوهشگران ایرانی است که به این موضوع پرداخته و در کتاب نیایش مهر در ایران، این آیین را براساس متون کهن ایرانی و داده‌های باستان‌شناسی در پنج بخش نوشته است.
در بخش نخست با این کتاب ما با پیشینه مهرپرستی و آیین میترا در نبشتارهای کهن آشنا می‌شویم. آیین مهر را از دریچه کتاب اوستا می‌بینیم و سرچشمه آیین مهر و چگونگی زایش و پرستش مهر در مهرابه‌ها را درمی‌یابیم. در این بخش آمده: «زایش مهر سخت شگفت‌انگیز است. به باور رومیان، صخره‌ای آبستن شد و مهر را زایید، برهنه، تنها با کلاهی فریژی بر سر، خنجر و مشعلی در هر یک از دستان بر پایه این باور «فرانس کومون»، باستان‌شناس و مورخ بلژیکی می‌نویسد؛ مهر از سنگ خارا به‌گونه‌ای‌که در یک دست مشعلی برای روشن کردن تاریکی‌ها و در دست دیگر خنجری می‌فشارد، به دنیا آمد. چوپانانی که معجزه‌‌ زایش او را دیدند، او را ستایش کرده و نیایش و نماز گزاردند.»
در همین بخش است که ریشه‌های مهر و مسیح مقابل دیدگان‌مان قرار می‌گیرد، یغمایی با روش تطبیقی داده‌ها و نشانه‌های مهر و مسیح آن‌ها را مقایسه کرده و ما را به خود مهرابه‌های کلیسایی می‌برد، جایی که هنوز مهر ایرانی نفس می‌کشد و مشهود است. در این بخش آمده: «به‌درستی پاسخ این پرسش برای هیچ‌یک از مهرشناسان روشن نیست، آیا پیامبر عیسویان همان ایزدمهر ایرانی است؟ اما این‌را می‌دانیم که تا سده‌ چهارم مسیحی آیین مهر در سراسر اروپا گسترش یافته بود، بر پایه‌ نبشتاری دیگر: «…دین رومی‌ها همیشه در چارچوب سیاست امپراتوری روم پرورده شده است.» در اواخر سده چهارم مسیحی، کیش مهر مغلوب آیین مسیحیت می‌شود، اما از آن‌جا که از دیرباز این آیین در توده مردم ریشه دوانده بود، تاثیر خود را در کیش نو گذارد: «…تقریباً آن‌چه متعلق به رسومات و آداب آیین مهر بوده، به مذهب عیسی منتقل گردیده است و از همان زمان قدیم پیش‌ازآنکه دین مهر از اروپا بیرون رود، این تصاحب و دست‌اندازی روی داده است و به اندازه‌ای شباهت میان این دو دین بزرگ گردیده بوده که فیلسوف‌های قرن دوم میلادی آن‌ها را به مقابله می‌نمودند ولی رجحانیت و برتری به مهر داده می‌شده است.»
او همچنین نخستین اسناد مهرپرستی و چهره پوشیده‌ مهر در ایران را در آیین‌هایی چون صائبین ماندایی، سقاخانه‌ها و آیین‌هایی ایرانی بررسی می‌کند.
بخش دوم ما را به پیشینه کاوش‌های باستان‌شناسی در مهرکده‌های ایران می‌برد؛ به قدم‌گاه‌ها و نیایشگاه‌های کلات خورموج، ورجووی و قلعه کهزا و مهرابه ویزنهار و غار کوگان، دخمه باباعباس، غار ویس نیاسر، دخمه ایوان‌فرهاد، دخمه‌ تخت‌فرهاد، دخمه هور، غار گاوبری، دخمه دست‌کند خربس، مهرکده ارزنفود و مهرکده اشکوتی دایه. همه این مهرکده‌ها در گذر زمان مورد بی‌مهری متولیان امر قرار گرفته و بسیار کم درباره‌شان آگاهی داریم.
در بخش سوم، همراه با باستان‌شناس قدم به محوطه باستان‌شناسی محمدآباد می‌گذاریم، جایی که با ساختار و معماری مهرکده‌های کهن ایران باستان آشنا می‌شویم. طاقچه‌ها، اتاق‌ها و راهروهایی که حدود دو هزار سال پیش ایرانیان در آن در تاریکی مطلق خورشید را نیایش می‌کردند.
یافته‌های انگشت‌شمار این کاوش‌ها چون پیکره‌ گلی گاو، هاون سنگی بر کوبیدن گیاه هوم، بخشی از یک ساغر شکسته بلورین، تکه‌ای نمک، مخزن کوچک برای تطهیر و… همه گواهی است بر چگونگی پرستش مهر در سکوهای نذورات هفتگانه که یغمایی در کاوش‌هایش یافته است.
برابری و شباهت مهرکده گوسعیدی با مهرکده سنت کلمنت در رم ایتالیا که در زیر کلیسای سنت کلمنت جای دارد، به صورت مفصل در این کتاب انجام شده که بی‌شک بسیار شگفت‌انگیز است. ما در این کتاب دستاورد چندین فصل کاوش در محوطه‌ محمدآباد که گویای چگونگی پرستش مهر، پیشکشی نذورات و اجتماع مهرپرستان است را می‌خوانیم که درک بهتری از ایران باستان به ما می‌دهد.

روزنامه هم‌میهن‏- شماره 338- پنجشنبه 13 مهر 1402

منتشرشده در Uncategorised | دیدگاه‌ها برای نقب به اسرار مهرکده‌‏ها بسته هستند

کتاب نیایش مهر در ایران؛ نقبی به اسرار مهرکده‌ها

نیایش مهر در ایران پای گرفت و جهان را درنوردید

 زیست بوم/ در تاریک‌ترین لحظه تاریخ، آیین مهر در میان مردمی که در تمنای خورشید بودند، متولد شد. مراسم این آیین در مهرکده‌ها برپا می‌شد و آرام آرام از راه تلاقی فرهنگ‌ها بخشی از روح جهان شد و به بطن جغرافیا و ملت سرزمین‌های دیگر رفت.با وجود آنکه این آیین، ریشه‌های عمیق ایرانی دارد، کارشناسان، هنرمندان و باستان‌شناسان اروپایی بسیار بیش از ما درباره آن تحقیق‌کرده، نوشته‌ و آثار هنری خلق کرده‌اند. آنها با تولید محتوا در طی سالیان دراز این آیین دیرین را به نام میترائیسم از آن خود کرده‌ و به آن بالیدند.

اگرچه میترائیسم برآمده از آیین مهر است و ما را بیش از هر چیز یاد مسیح، سردابه‌های کلیساهای ایتالیایی و آیین‌های یونانی می‌اندازد این فقدان برآمده همواره در آثار مکتوب ایرانی هم دیده شده است. کتاب نیایش مهر در ایران برای نخستین بار نگاه ویژه‌ای داشته به ساختار پیچیده مهرکده‌ها و چگونگی راه‌ یافتن این آیین به کشورهای اروپایی.
حدود ۳۰ سال پیش اسماعیل یغمایی، باستان‌شناس پس از پیدا شدن یک پیکره یونانی، به کاوش در اطراف محل پیداشدن مجسمه پرداخت تا به بخش‌های نایافته آن دست یابد. در این جست‌وجو او به ساختار مهرکده‌ای از دوره باستان دست یافت.
مهرکده «محمدآباد» دشتستان، یگانه مهرکده شناخته شده‌ای بود که متأسفانه پس از سه فصل کاوش یکسره ویران شد. در این زمان او همچنین به کاوش در مهرکده «گوسعیدی» و بررسی مهرکده نیمه ویران «گوگاه» پرداخت.کاوش این بناها برای نخستین‌بار ما را با بخش‌هایی از اسرار آیین مهر آشنا می‌کند. این کتاب را انتشارات دادکین، انتشارات تخصصی میراث‌فرهنگی و باستان‌شناسی منتشر کرده است.

به جرأت می‌توان گفت اسماعیل یغمایی، نادر باستان‌شناس ایرانی است که در مورد این آیین و چگونگی آن در ایران کاوش و پژوهش کرده است و کتاب «نیایش مهر در ایران» که برپایه کاوش‌های باستان‌شناسی نوشته شده، حاصل این تلاش‌هاست. این کتاب تنها مرجع ایرانی است که به چگونگی آیین مهر بر پایه کاوش‌های باستان‌شناسی پرداخته است.

یافته‌های انگشت‌شمار این کاوش‌ها چون پیکره گلی گاو، هاون سنگی بر کوبیدن گیاه هوم، بخشی از یک ساغر شکسته بلورین، تکه‌ای نمک، مخزن کوچک برای تطهیر و… همه گواهی است بر چگونگی پرستش مهر در سکوهای نذورات هفتگانه. برابری بسیار مهرکده گوسعیدی با مهرکده سَن کلمنت در رم ایتالیا که در زیر این کلیسا جای دارد شگفت‌انگیز است.
دستاورد چندین فصل کاوش در محوطه محمدآباد گویای چگونگی پرستش مهر، پیشکشی نذورات و اجتماع مهرپرستان است. انتشارات دادکین اقدام به چاپ و نشر این کتاب کرد تا شاید سنگ‌بنایی باشد برای تحقیق و پژوهش‌ و کاوش بیشتر بر آیین مهر در ایران.
کتاب نیایش مهر در ایران (برپایه کاوش‌های باستان‌شناسی در مهرکده‌های دشتستان – برازجان)، ۳۵۱ صفحه با جلد گالینگور و تصاویر رنگی در آخر کتاب، از سوی انتشارات دادکین به چاپ رسیده است.

روزنامه ایران شماره 8284‏‏- پنجشنبه  30 شهریور 1402

منتشرشده در Uncategorised | دیدگاه‌ها برای کتاب نیایش مهر در ایران؛ نقبی به اسرار مهرکده‌ها بسته هستند

نفرین دامن‌گیر

جنگ خدایان در خاورمیانه تمامی ندارد
کسی که این لوح (یا ستون) را بردارد در جنگ یا در صلح هرگونه زخمی که در تمام زمین وجود دارد،

بادا که خدایان خانه آن پادشاه را نابود کنند؛ زیرا او به خدایان توهین کرده است و او توهین کننده است

بند یک تا سه کتیبه شکسته قلایچی از کتاب تأثیر فرهنگ آشوری بر مانناییان
خدایان بار دیگر از جنگ‌های بزرگ برآمده بودند. خدای خالدی اورارتویی‌ها پیروز شده بود یا ادد (هداد) خدای آشوری‌ها، نمی‌دانیم، اما آنها فرمان دادند نامشان روی کتیبه‌ای از سنگی نامیرا حک شود تا جهان از یاد نبرد چه خون‌ها در این سرزمین ریخته شده و پس از آن هم ریخته خواهد شد. این کتیبه، خدایان دست آخر نفرین نام‌های شد برای هر آنکه آن‌را جابه جا کند. حک کردن نفرین روی سنگ عجیب نبود؛ چراکه شرق از خیال بر می‌آید خیال‌ها اسطوره می‌شوند. اسطوره‌ها در قلب‌ها و فکرها نفوذ می‌کنند، واقعیت می‌شوند خدایان می‌دانند راهکاری آسان‌تر از نفرین برای تولید ترس فراگیر میان مردمان وجود ندارد ارواح هر پنجشنبه آخر سال به زمین می‌آیند و نفرین دامن همۀ نافرمانان را می‌گیرد مردمان زیست‌شان را در جهان بی‌رحم به خیال خدایان گره می‌زنند. این گره‌ها طناب می‌شوند حافظه جمعی را می‌بافند نفرین حتی اگر هزاران سال در کهکشان بچرخد بازهم نابود نمی‌شود؛ حتی اگر زیر خروارها خاک مدفون شود شاهدی از این حقیقت در دنیای ما در آغاز دهه ۶۰ ظهور کرد یک باستان‌شناس در زمانه آشوب به محوطه‌ای به نام قلایچی در بوکان امروزی شهری در آذربایجان غربی فرستاده شد. او داده‌هایی با خود آورد که صدای این خدایان را بار دیگر بازتاب داد، اما بلوا به راه افتاد و نفرین دامن‌گیر، کارش را شروع کرده بود.​

 

روزنامه پیام ما، سال نوزدهم، شماره پیاپی 2674، دوشنبه 10 مهرماه1402

فاطمه علی اصغر

منتشرشده در Uncategorised | دیدگاه‌ها برای نفرین دامن‌گیر بسته هستند

دیدار با اسماعیل یغمایی مسیر کاری مرا به میراث فرهنگی کشاند/ یغمایی برای من یک دانشگاه است

در گفت وگو با ایلنا مطرح شد:

کتاب شوش اثر اسماعیل یغمایی که به دلایل مختلفی و از جمله عدم رضایت‌مندی نویسنده، پس از دو مرحله انتشار، به چاپ دوباره تن داد، با تغییراتی دوباره به موضوع کاوش‌های باستان‌شناسی در شهر پانزدهم می‌پردازد.

به گزارش خبرنگار ایلنا از خوزستان، هرچند که کتاب شوش «کاوش‌های باستان‌شناسی در شهر پانزدهم، دوره عیلام میانی» نوشته اسماعیل یغمایی در دو مرحله «نخستین بار در سال ۱۳۹۳ توسط سهامی انتشار و در مرحله دوم در سال ۱۳۹۴ دنیای اقتصاد» به چاپ رسید، اما به گفته خود اسماعیل یغمایی، بنا به دلایلی که نارضایتی از نوع چاپ مطرح شد، برای بار سوم توسط انتشارت کارنامک و با افزودن تصاویر رنگی، نقشه کاوش دوباره، اصلاحات جدید، جلد گالینگور و طرح جلد تازه و با کیفیتی درخور، با ویراستاری سمیرا ایمنی به چاپ نهایی رسید.

سمیرا ایمنی که ویراستاری و چاپ دوباره کتاب شوش را انجام داده است در گفت وگو با ایلنا می‌گوید: در دوران تحصیل در رشته مترجمی زبان انگلیسی و به منظور همکاری در تدوین کتاب‌های اسماعیل یغمایی به او مراجعه و با او همراه می‌شود و از آن زمان تاکنون بیش از ۱۹ سال از عمر این آشنایی می‌گذرد. این دیدار، زمینه‌ساز علاقه‌مندی ایمنی به باستان‌شناسی را شکل داده و مسیر مشترکی میان او و اسماعیل یغمایی ایجاد می‌شود که نتیجه آن گردآوری، همکاری، ترجمه، ویراستاری و چاپ بیش از ده‌ها جلد کتاب تاکنون بوده است.

ایمنی درخصوص چگونگی ورودش به حوزه باستان‌شناسی و نشر می‌افزاید: پس از شکل‌گیری ارتباط و همکاری مشترک با اسماعیل یغمایی و علاقه‌مندی به میراث فرهنگی، در یک تصمیم جدید، کارشناسی مترجمی زبان خارجه را نیمه تمام رها کرده و با شرکت دوباره در کنکور و کسب رتبه ۲ رشته باستان‌شناسی وارد دانشگاه سراسری شدم.

او در ادامه می‌گوید: در دوران تحصیل و به دلیل اشتغال همزمان، بعدازظهرها به همکاری خود با استاد یغمایی ادامه داده و با پایان دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد و قبولی در مقطع دکترا، شرایط به گونه‌ای پیش رفت که مجبور به کنارکشیدن از ادامه تحصیل و پذیرش کار تمام وقت شدم. برای من هرگز گرفتن مدرم ملاک نبوده و با توجه به حجم بالای فعالیت‌های کاری، این موضوع را پذیرفته بودم که خود حضور در کنار اسماعیل یغمایی و این تلاش‌های شبانه روزی، به واقع یک دانشگاه محسوب می‌شود که شاید این فرصت به ندرت برای کسی دیگر پیش بیاید.

ایمنی با تاکید بر حساسیت‌های کاری که اسماعیل یغمایی در چاپ آثار خود همواره به خرج می‌دهد، می‌افزاید: اولین کتاب مشترک ما امامزاده‌های تهران بود، به دلیل چالش‌هایی که میان ما و دفاتر انتشاراتی همواره بوده و نتیجه کار هرگز به رضایت بخشی منجر نمی‌شد و چاپ آثار به کندی پیش می‌رفت. با این حال در هر چند سال یکبار به چاپ یک کتاب و شاید هیچ بسنده کرده بودیم. در این دوران اسماعیل یغمایی بارها موضوع تاسیس یک دفتر انتشاراتی را مطرح می‌کرد. با گذشت زمان و تشدید چالش‌های نشر، شرایط به گونه‌ای پیش رفت که نیاز به داشتن یک دفتر انتشاراتی برای چاپ آثار اسماعیل یغمایی بیش از پیش احساس شد و سرانجام همین احساس نیاز منجر به تاسیس انتشارات کارنامک شد.

این ویراستار جوان درخصوص چاپ و اهمیت دوباره کتاب شوش معتقد است: آنگونه که استاد یغمایی می‌گوید، مگر در این دنیا چند نمونه شاخص و نزدیک به شوش وجود دارد. شهری با رج‌هایی از تپه‌های پست و بلند، ویرانه کاخ‌های هخامنشی، نیایشگاه‌هایی از هزاره‌های دور، خطوط درهم بافت معماری شهر پانزدهم، مسجدی ویرانه، دژ فرانسویان، شکسته ستون‌های سنگی، تکه سفالینه‌های رها شده در هر طرف که وقتی پا روی آن‌ها می‌گذاری، مانند این است که به قلب آدمی چنگ می‌زنند و تو را با خود به درازنای تاریخ می‌برند.

مدیر انتشارت کارنامک در تشریح این کتاب گفت: با توجه به کاوش‌های ۱۱ متری گریشمن در سال ۱۹۴۶ در حوالی شهر شاهی و رسیدن به لایه پانزدهم، کنارکشیدن از ادامه کندوکاو و نامگذاری آن به عنوان شهر پانزدهم «شهری از دوره سوکل‌مخ‌ها»، این کاوش بدون نتیجه و در قالب گزارش‌هایی پراکنده و نامنظم که هیچ‌گونه همخوانی باهم ندارند، کما این‌که جانشینان گیرشمن و بیشتر به بهانه لجاجت و دشمنی با او، نه‌تنها به آن نپرداختند، بلکه به گونه‌ای آن‌را رها کردند که انگار هرگز شهر پانزدهمی وجود نداشته است.

او ادامه داد: پس از انقلاب و با ورود میرعابدین کابلی و پذیرش طرح سامان بخشی، پاکسازی و به سرانجام رساندن کاوش‌های رها شده در این بخش مهم از تاریخ شوش، پس از سی و شش سال نخستین گروه ایرانی و به منظور تجربه کاوش راهی شوش و شهر پانزدهم می‌شوند که این نخستین تجربه باستان‌شناسان ایرانی برای یک کاوش دوباره است. افزون بر این، کاوش دوم در شهر پانزدهم شوش از روز ۲۵ دی ماه ۱۳۷۹ آغاز و پس از پنج هفته به پایان رسید.

این پژوهشگر ایرانی تاکید کرد: اگر ۲۳ سال پیش، اسمااعیل یغمایی با میرعابدین کابلی همراه نمی‌شد، امروز دیگر از شهر پانزدهم چیزی باقی نمانده بود. در حقیقت این کتاب گزارشی است از کوششی سخت در ویرانه‌هایی که تنها بخش‌هایی کوچک، پراکنده و از یکدیگر جدا شده از آن باقی نمانده بود. کتابی که می‌توان خستگی‌ها، نگرانی‌ها، شب‌نخوابی‌ها و عشق اسماعیل یغمایی به میراث کهن ایران را در بند بند آن دید و ساعت‌ها با او در شوش و شهر پانزدهم قدم زد.

هفت تپه (سفالینه‌های دوره‌ی عیلام میانه)، شوش (کاوش‌های باستان‌شناسی در شهر پانزدهم-دوره عیلام میانی)، چهارده‌هزار سال فرهنگ برای همیشه زیر آب رفت (بررسی‌های باستان‌شناسی ایوه و دشت‌گل)، ارگان عیلامی-ارگان اسلامی، تاریخی که زیر آب خفه شد، تنها بخشی از فعالیت‌های مشترک میان اسماعیل یغمایی و سمیرا ایمنی در حوزه تاریخ و باستان‌شنایی خوزستان است.

https://www.rokna.net/fa/tiny/news-917511

https://www.ilna.ir/fa/tiny/news-1384709

منتشرشده در Uncategorised | دیدگاه‌ها برای دیدار با اسماعیل یغمایی مسیر کاری مرا به میراث فرهنگی کشاند/ یغمایی برای من یک دانشگاه است بسته هستند

شوش شهر پانزدهم

بی‌گمان شوش این ارزشمندترین محوطه‌‌ی باستانی ایران، در همه‌ی پهنه‌‌ی جهان خاکی، چند نمونه‌ نزدیک انگشت‌شمار بیش ندارد. بیش از همه‌‌ی باستان‌شناسان، پرفسور رومان گیرشمن فرانسوی در شوش و دوروبر آن به کندوکاو پرداخته است. شهرپانزدهم پس از این کاوش درازمدت- اما بی‌ سرانجام و بی‌‌نتیجه- با گزارش‌‌هایی پراکنده و درهم که با یک‌دیگر هم‌آهنگ نیستند و هم‌خوانی ندارند، یک‌باره رها و به حال خود گذاشته می‌شود. با گذشت سالیانی چند استاد میرعابدین کابلی سرپرست پروژه‌‌ی ملی پژوهش شوش شد. در پایان پس از سی و شش سال! ـ که خود عمری است درازـ نخستین گروه ایرانی، برای تجربه‌‌ی کاوش دوباره به شوش و شهرپانزدهم می‌آیند. این یکی از نخستین تجربه‌‌ی باستان‌شناسان ایرانی برای یک کاوش دوباره است که اسماعیل یغمایی آن‌را کاویده است.
کتاب شوش (کاوش‌های باستان‌شناسی در شهر پانزدهم دوره‌ی عیلام میانی) با عکس‌های رنگی در 263 صفحه وزیری، با جلد گالینگور توسط انتشارات کارنامک به چاپ رسیده است.

ویراستار: سمیرا ایمنی
طراح جلد: مهتا هوشمند مظفری
بازترسیم نقشه و صفحه آرایی: مهشیدایمنی

برای تهیه کتاب به صفحه‌ی اینیستاگرام انتشارات کارنامک یا صفحه‌ی اسماعیل یغمایی پیام دهید.

@esmaeil_yaghmaei

@Karnammak.publisher

 

منتشرشده در Uncategorised | دیدگاه‌ها برای شوش شهر پانزدهم بسته هستند