لب‌های بی‌جواب …

وقتی که احساس شاعرانه بخش جدایی ناپذیر وجود انسان باشد، مکان و زمان بی‌رنگ و محو می‌شوند و آن وقت است که آن حس شگفتناک هر زمان که باشد و هر جا که باشد، شب باشد یا روز گلستان باشدیا بیمارستان، از صافی ذهنیت‌ها و عینیت‌ها رد می‌شود و خودش را به آشکاری عرضه می‌کند و به روی صحنه می‌آورد و بر تخت می‌نشاند.
جای شک نیست که مکان‌ها و زمان‌ها در طبیعت بخت بلندتری دارند، چرا که بیشتر اشعاردر توصیف گل و ریحان و سبزه و سنبل است یا خزان و برگ‌های زرد و زرین و در این میان وصف مکانی مثل بیمارستان که فضایی سرشار از نگرانی است و اندوه بر آن آوار است، نا سروده می‌ماند. شاید در میان شاعران معاصر فقط دو شاعر باشند که فضای بیمارستان را زمانی که خود بیمار و بستری بوده‌اند، به  شعرشان راه داده‌اند: عمران صلاحی و مهستی بحرینی. هر دو شعر«عیادت» نام دارد و هر دو شعر زیبایی ویژه‌ی خودش را داراست.
اما در این میان اسماعیل یغمایی (باستان‌شناس) شاید تنها شاعری باشد که فضای غم‌آلوده‌ی بیمارستان را زمانی که در بدترین شرایط قکری بر بالین «مهرداد» -تنها فرزندش- شب زنده داری می‌کند، تصویر می‌زند. شعر «بخش طبی یک/طرح7» که شناسنامه‌ی «اردیبهشت87/تهران/بیمارستان دکتر شریعتی» را بر پیشانی خود دارد، نشانگر دغدغه‌ها و اضطراب‌های کسی است که از پیمانه‌ی غم‌های شخصی سرریز می‌کند، از گذرگاه فردی رد می‌شود و به سیلاب‌های اجتماعی می‌پیوندد و همه‌ی بیماران «مهرداد»‌هایی می‌شوند که با زندگانی خویش در چالش‌اند.
این شعر مانند سایر کارهای وصفی اسماعیل یغمایی از تصاویر کوتاه و بریده بریده به وجود آمده که هنگامی که در کنار هم قرار می‌گیرند، تصویری یک پارچه از شب دیرپای بیمارستان دکتر شریعتی تهران به دست می‌دهند.
نورمات پخش شده در راهروهای بیمارستان، پرستاران خوابزده و بی‌حوصله، پرسش‌های تکراری بیماران و همراهان، ناله‌ها و استغاثه‌ها، چهره‌های خشکیده و مچاله شده، لکه‌های خون و آب دهان‌ها بر کف بیمارستان و… همه حکایت از گذرگاهی دارند که گویی بیشتر در آن بن‌بست است تا شاهراه‌های کلیدی.
کاربرد واژگان بیگانه‌ای از قبیل «سرم» و «سرنگ» که به سادگی درشعر نشسته‌اند- بی‌آنکه در ذهن خواننده کوچک‌ترین خراشی ایجاد کنند- یکی دیگر از ویژگی‌های این شعر است.
نکته‌ی قابل درنگ دیگر برخورد رنگ سفید چراغ‌های راهرو با رنگ سیاه مرگ است که ضدیتی معنا دار و هم‌آهنگ را با هم به صحنه‌ی تصویر می‌کشانند.
اینک با آرزوی روزهای بهتر برای اسماعیل، شعر را که خود گویاترین است، با هم زمزمه می‌کنیم.
واکاوی شعر: پیرایه یغمایی

 بیمارستان شریعتی
بخش طبی یک (طرح7)

چندین رج اتاق،
هر سوی راهرو
نور سفید مات،
در راهرو ولو

رج های تختخواب،
چون گور صف به صف
خون لکه، تُف، سرم،
ماسیده روی کف

مشتی سفید پوش،
خسته، خمار خواب
چشمان شیشه‌ای
لب‌های بی‌جواب

خشکیده خون به رگ
پوسیده چهره‌ها
بوی سیاه مرگ،
پیچیده در فضا

جای سرنگ‌ها،
مانده به روی تن
تابوت‌های تخت
تن‌های بی‌کفن

با هر شکست شب،
فریاد ِ«ای … خدا»
در آرزوی مرگ،
زنده به گورها…

اردیبهشت87/تهران/بیمارستان دکتر شریعتی
این شعر همرا با وکاوی‌اش در  سال 88 در دو نشریه، هفته‌نامه‌ی «نیمروز» در فرانسه و ماهنامه‌ی «پیک‌خبری» در لُس‌آنجلس به چاپ رسید.