شب یلدا و نیایش مهر در ایران

آخرین شب پاییز بلندترین شب سال است، یلدا واژه‌ای است، سریانی به معنی زایش. در این شب است که مهر از آذرخش پا به جهان خاکی می‌گذارد. پیشینه‌ی پرستش مهر در ایران بر پایه‌ی کاوش‌های باستان‌شناسی به گونه‌ای چکیده این است:
کهن‌ترین نبشته‌ای که به مهر می‌پردازد، چند گل‌نبشته است از 1400 سال پیش از مسیح. روی این گل‌نبشته‌ها که در«بغازکوی» پایتخت باستانی هیتیت‌ها در شمال‌باختری آسیای کوچک به دست آمده، نبشته شده که؛ میترا (با همین نبشتار)، وارونا، اندرا و نساتیا یعنی ایزدان هند و ایرانی را هیتیت‌ها، ستایش کرده و از آن‌ها یاری خواسته‌اند.
در سنگ‌نبشته‌های شاهان هخامنشی، پنج بار نام میترا آمده است. نخستین آن‌ها از اردشیر دویم (از 404 تا 395 پیش از مسیح) است در شوش: «این آپَدانَ را داریوش [داریوش نخست] از نیاکان من بنا کرد، سپس در زمان اردشیر [اردشیر نخست] پدربزرگ من طعمه‌ی آتش گردید، من به خواست اهورامزدا و آناهیتا و میثرَ دوباره این ایوان را ساختم. بشود که اهورامزدا و آناهیتا و میثر مرا از همه‌ی دشمنان حفظ کنند و…

زایش مهر
زایش مهرسخت شگفت‌انگیز است!
به باور رومیان صخره‌ای آبستن شد و مهر را زایید، عریان، تنها با کلاهی فریژی PhryBie بر سر، خنجر و مشعلی در هر یک از دستان، بر پایه‌ی این باور کومن Cumont بلژیکی می‌نویسد. مهر از سنگ خارا به گونه‌ای که در یک دست مشعلی برای روشن نمودن تاریکی‌ها و در دست دیگر خنجری می‌فشارد، به دنیا آمد. چوپانانی که معجزه‌ی زایش او را دیدند، ستایش کرده و نیایش و نماز گزاردند…[1].
اما به باور ایرانیان بغ مهر در البرز کوه در غاری از برخورد دو سنگ آذری و درخشش آن در شب یلدا زاده شد. 25 دسامبر شب یلدا زادشب مهر است و دیرپایی این جشن ساده و نه‌چندان شکوهمند بیش از نوروز. جنگ مهر با ورز آو و کشاندن او به غار نمادی از رنج و درد آدمی در این دنیا.
هر روز هفته را پرستش بود که در جای ویژه‌ی آن روز در مهرکده که از آن یاری و کمک خواسته می‌شده است. هنگام ستایش مهر، دعا، سرود و نوازندگی هم در کار بوده است و آن‌گاه که می‌خواستند پرده از روی پیکره‌ی مهر بردارند و به ایمان آورندگان نمایش دهند، زنگ می‌زدند، هنگام ستایش زانو زده و از آب، نان و هوم مقدس که پیشوایان بر آن‌ها دعا خوانده بودند، می‌خوردند. نان مقدس که امروز نیز نزد زرتشتیان گرامی است‏، چهار یا شش قرص بود. چون مغ‌ها، لباس پوشیده و هر روز سه بار پگاه به سوی خاور، نیم‌روز به سوی جنوب و پسین به سوی باختر به ستایش میترا می‌پرداختند و…[2]

از آن‌جا که در باور ایرانیان باستان، مهر از برخورد دو سنگ آذرین و درخشش در بلندترین شب آغاز زمستان به دنیا آمد می‌بایست حتماً تا پگاه بیدار ماند و چون نوروز جشن گرفت و بر سفره‌ی ستایش مهر انار و هندوانه سرخ و نیز شمع گذاشت.

مهر و مسیح؛ یک شخصیت پرستیدنی اسطوره‌ای
باور این ناباورانه سخت دشوار است، به گونه‌ای که اکنون آن‌را می‌نویسم خود با دشواری این ناگزیر را باور می‌کنم. کدامین پژوهش‌گر ژرف‌نگر برای نخستین بار مهر و مسیح را یکی دانست؟ نمی‌دانم. اما اکنون همه‌ی مهرشناسان، کم‌وبیش بر این باورند که مهر و مسیح یک شخصیت اسطوره‌ای است نه دو. گو این‌که یکی از آن‌ها در تاریکی زمان دور ناپیدا و دیگری هم‌چنان پرستش و ستایش برانگیز است. اما برابری و یکی بودن آن‌ها چندان است که می‌بایست به ناگزیر-و با شرمندگی و پوزش از پرستندگان و ره روان مسیح، به ویژه ایرانیان مسیحی،- آن‌را باور و پذیرفت.

مهرکده محمدآباد
اینک با آن‌چه که گذرا، فهرست گونه و فشرده آمد، می‌توان به کاربرد راستین سکو یا نیمکت‌های مهرکده‌ی محمدآباد و فضاهای کوچک آن‌ها پی برد. در کاوش مهرکده‌ی محمدآباد، ساختار مهرکده و گونه‌ی نیایش در آن‌ها شناسایی شد. در یک تالار بزرگ که روی‌هم رفته چهارده تاقچه دارد می‌تواند ترتیب روزها در دو هفته‌ی پیاپی باشد که هر یک ویژه‌ی ستایش و پیشکش نذورات یک روز است، دو تاقچه‌ی جنوب‌خاوری آن که آراستگی‌های بیش و قاب‌بندی دارد، شاید نمادی است از روز خورشید یا Sunday/یکشنبه. ساختار بال روبه‌روی آن که تنها بخشی از آن کاوش شد نیز این‌گونه است. از این‌رو نقشه‌ی کلی مهرکده‌ی محمدآباد چون یک چلیپاست.

کاوش در مهرکده‌ی محمدآباد دشستان

صائبین، بازماندگان پرستش مهر در ایران
جز مسعودی در مروج الذهب، ابن‌ندیم در الفهرست، دمشقی در تحبه الدهر و دیگر بزرگان ژرف‌نگر، بیش‌ترین آگاهی‌ها از صائبین، نبشتار ابوریحان بیرونی است در آثارالباقیه
؛«…نیرین و کواکب و کلیات عناصر [یعنی خورشید، ماه، سیارات و چهار عنصر اصلی] را… تقدیس می‌کردند. باقیمانده‌‏های این طایفه در حران سکنی دارند… زردشتیان پاره‌‏ای از امور را در کیش خود ذکر می‌‏‌‌‌کنند که از مذهب مهر و قدمای حرانیه گرفته شده.گاهی حرانیان را که بازماندگان از معتقدان دین قدیم مغرب زمین هستند که رومیان پس از مسیحیت دست از آن برداشتند صابئین گویند…»[3] صائبین واژه‌ای است آرامی «… از ریشه لفظی صبا که به معنی خود شستن و در آب فرو بردن و تعمید کردن با آب می‌باشد…»[4]

ماندا یا مندا نیز واژه‌ای است آرامی به معنای علم و عرفان[5] در قرآن سه بار از صائبین نام برده شده است؛ در سوره‌ی بقره آیه‌ی 62، سوره‌ی مائده آیه‌ی 59  و سوره‌ی حج آیه‌ی 17، که در هر سه آیه آن‌ها را «اهل کتاب» می‌شناسد چه ماندایی‌ها به پروردگار یکتا ایمان دارند. نخستین پیامبران را آدم و آخرین را یحیا می‌شمارند. از ویژگی‌های این آیین «آب» است، بیش‌تر در کناره‌ی رودخانه‌ها زندگی می‌کنند. زمان تعمید و غسل‌های آنان بسیار است، زبان آن‌ها گویشی است از زبان آرامی، ازدواج آن‌ها صبح یکشنبه در کناره‌های رودخانه‌ها است. کتب بسیاری دارند که از مهم‌ترین آن‌هاست؛ «کنزاربا» (گنج بزرگ)؛ درباره‌ی پیدایش و دیگرگونی‌های آدمی، «دراشه ادیهیا»؛ زندگی و تعالیم یحیی، «قلستا»؛ ازدواج و زناشویی، «ادنشماثا»؛ مرگ و تلقین مرده، «اسفر ملواشی»؛ پیش‌گویی، آسمان‌ها و ستارگان، «اینانی»؛ نیایش‌های نماز روزانه و…[6] صابئین ایران با بیش از بیست هزار نفر بیش‌تر در خوزستان در کناره‌های رودخانه‌های زندگی می کنند.

مراسم صابئین در رودخانه

یلدا در خور
در «خور» روستای زادگاه خانوادگی ما، -که نیم سده‌ی پیش روستای محقر و کوچکی بود،- یلدا با همه‌ی ناداری خوری‌ها، پُر و پیمان و باشکوه برگزار می‌شد. یاد دارم آن هنگام تنها یک کامیون پُست بود که هفته‌ای یک یا دو بار بین خور و نایین رفت‌وآمد می‌کرد و نامه‌ای می‌آورد یا می‌برد. اما شب یلدا چندان ارجمند بود که این ماشین فرسوده و از کار افتاده با ناتوانی و ناله کنان به اسپهان می‌رفت و با باری از هندوانه بازمی‌گشت. در سفره‌ی شب یلدا یا شب چره، جز آجیل و گونه‌های خرما می‌بایست بی برو و برگرد انار و هندوانه هم باشد و هر دو سرخ‌ترین (نماد زایش مهر از آذرخش و سرخی پیش از برآمدن خورشید). مادربزرگ من (که چندان دست و دل باز هم نبود)، اگر هندوانه‌اش رنگی نداشت و سپید بود، خوراک بزها می‌کرد و چندان هندوانه پاره می‌کرد تا سُرخ‌ترین را سر سفره‌ی شب چره بگذارد و می‌گفت این را از مادرش آموخته. شب‌نشینی‌ها تا دیر هنگام و گاه تا پگاه به درازا می‌کشید و چه افسانه‌ها و داستان‌های شیرین که از گذشته بازگو نمی‌شد. دم‌دمای برآمدن سپیده کوچه پس کوچه و ساباط‌های تاریک خور از نور زرد فانوس‌ها رنگی کمی جان می‌گرفت و می‌رفت تا آستانه‌ی نوروز که باز جشنی باشد و هیاهویی و صدای لخ‌لخ دم‌پایی و خش‌خش چادر بلند زنان که روی خاک کشیده می‌شد.

کوچه گودال در بافت قدیمی خور که امروز از دست رفته است.

از پدرم بارها و بارها شنیدم که می‌گفت خوری‌ها مهرپرست بوده‌اند، هرچند معنی آن را «… ظاهراً آبادیی را گویند که در ساحل دریا یا صحرا واقع شده… خورخسف… خورموسی… خوریان...»[7] اما گمان بسیار دارم که خور می‌بایست «خُر» (=خورشید) باشد چون خُراسان، خُرابه (خُر+آبه به معنی سرای خورشید).
جز خور نام دیگر روستاهای دور و برآن بازتابی است این‌گونه چون مهرجان (=مهرگان)، چوپانان (شبانانی که زایش مهر را دیدند و بر او ستایش بردند)، انارک (شهرک امروزین بربن روستای دیرسال دیروز و دورتر از خور)، رشم (باران، و به گویش شوشتری نخستین سبزه و گیاهی که بر زمین روید، نخستین سبزه که پدید آید) و اردیب (= اردی بهشت).

[1]  پورداود،1347: 416

[2] همان: 417-419

[3] ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ترجمه: اکبر دانا سرشت، تهران: امیرکبیر، 1386: 293-508

[4]  داود الهامی، تحقیقی درباره صابئان، قم: مکتب اسلام، 1379: 26

[5]  محمد معین،فرهنگ فارسی، (ج6)، تهران: امیرکبیر، 1362: 1887

[6] غضبان رومی الناشی، عکله‏الناشی،  بغداد: الصبائیه، مطبعه الامه، 1983: 119- 114

[7]  حبیب یغمایی، واحه جندق و بیابانک یا کویر نشینان مرکزی، مجله‏ی جاویدان خرد، شماره‏ 1، 1355: 44