سیوهفت سال پیش، در نخستین ساعات بامداد 24 اردیبهشت حبیب یغمایی در بیمارستان مهر چشم از جهان فرو بست. او در درازی عمر خود فقط و فقط در پیشبرد زبان و فرهنگ ایران کوشید. براین گواه است کتابها، نوشتهها و انتشار پیوستهی مجلهی یغما در سیویک سال. دلبستگی و عشق او به مجلهی یغما چندان بود که با حقوق ناچیزی که از وزارت فرهنگ میگرفت، هرگز به تعطیلی آن نمیاندیشید، مگر پس از فروپاشی رژیم شاهنشاهی.
در آن هنگامه که هیچکس به فکر کاخ یگانه و سر بر آسمان ساییدهی فرهنگ و زبان فارسی نبود، بارها و بارها میگفت که دیگر انتشار مجلهی یغما به درد هیچکس نمیخورد. جز یغما – که آنرا بیش از همهی فرزندان و وابستگانش دوست داشت– دلبستگی بیاندازهاش به زادگاهش «خور» بود و از اینرو با هزینهی خود به ساخت آرامگاه و کتابخانهای با چندین تالار پرداخت که حتی پس از مرگش خوریها از کتاب بیبهره نمانند.
روز افتتاح کتابخانه با حضور استاندار اصفهان ۱۳۴۹ | حبیب یغمایی در روز افتتاح کتابخانه |
اما سرانجام این کتابخانه در آن روستای دورافتاده و محروم چون سرانجام خودش چندان تلخ، ناگوار و دردناک بود که هرگاه از آن یاد میکرد یا سخنی میگفت بغض گلویش را میفشرد و صدایش از اندوه میلرزید. با تغییر رژیم گروهی از خوریها با حمایت استاندار وقت اصفهان و ادارهی باستانشناسی به بهانهی اینکه همهی این کتابها گمراه کننده و در راستای شاهنشاهی است بیشتر کتابهای نفیس را یا دزدیدند یا خمیر کردند و با غارتی ددمنشانه از آن کتابخانه با 2500 جلد کتاب تنها 50–60 جلد بیشتر نماند. آرامگاه رو به ویرانی گذاشت و تالارهای آن انبار جهاد سازندگی و کارخانهی رب شد!
نمای ویرانی کتابخانه از بیرون | ویرانی درونی کتابخانه |
امروز ادارهی میراثفرهنگی خور با تصرف عدوانی از دو سالن آنجا برای ادارهی خود سود میبرد. یا پارکینگ ماشین کارمندهای بیکارهای شده که فقط حقوق میگیرند و یا آبریزگاه آنها، و این چنین است عاقبت انسانهایی شریف و فرهنگ دوست در این خرابآباد.
یک سال پیش از مرگ، حبیب برای آخرینبار به زادگاهش رفت که یک ماهی بماند، اما دشنامش دادند و برسر و رویش اشغال و کثافت ریختند. دلشکسته و مایوس پس از چند روز بازگشت و همه و همهی اینها مرگ او را جلو انداخت.
سرنوشت یغما هم بهتر از اینها نبود. چند سال پیش انتشارات مگستان با قراردادی که با ارشاد بست 31 دوره مجله یغما را با چاپی بسیار بد، نوشتههایی حذف شده و کاغذی پست به چاپ رساند. مجلهای که یغمایی هر مقالهاش را بارها و بارها تصحیح میکرد و چشمش را روی این کار گذاشت.
حبیب در جوانی چه خوب سروده؛
بود خوشبختی اندر سعی و دانش در جهان، اما
در ایران پیروی باید قضای آسمانی را
و این قضای آسمانی چه تلخ بود برای او…
دل تنگی حبیب یغمایی از غارت و ویرانی کتابخانه