عکس: علیرضا خسروزاده (باستانشناس)
بسیاری از شهرها بخاطر زیبایی یا برای اینکه زادگاه شاعران بودهاند، در شعرها حضور یافته و مورد ستایش قرار گرفتهاند.
برای نمونه میتوان به شیراز اشاره داشت که نهتنها بخاطر زیبایی، بلکه برای خاک شاعر خیزش و آن هم شاعرانی چونان سعدی و حافظ.
بسیاری از شهرها چون حیرت شاعر را برانگیختهاند، در شعر آمدهاند که از آن جمله میتوان حضور شهر تهران را در شعر ملکالشعرای بهار و اشرفالدین (نسیم شمال) نام برد.
اما بسیاری از شهرها به صورت یک واقعیت در شعر تصویر زده شدهاند چنانکه عبور از میان بندها و واژگان آنها به عبور از میان کوچهها و محلههای آن شهر میماند.
در میان شهرهایی که به شعر وارد شدهاند، شیراز و اصفهان و تبریز و مازندران از همه خوشبختترند، اما جایی مثل «قشم» با آن زیبایی بکر و دست نخورده از چشم شاعران دور مانده و تنها کسی که با احساس شاعرانه، آنرا سروده «اسماعیل یغمایی» باستانشناس است که بنا بر شغل خود مدتهای بسیار آنجا زیسته و با طبیعت برهنه و فرهنگ جاندار آنجا ارتباط تنگاتنگ یافته است. در این شعر تَف زده و آهنگین میتوان با قشم و جامعهی قشم در تصاویر بریده بریده دیداری داشت که به روی هم چونان پازلی طرحی یکدست از «قشم» ارائه میدهند. این شعر، جا به جا طبیعت قشم را، فرهنگ مردمش را و حتی معماری آنجا را با تصاویری زنده از قبیل: زیبایی زنان با چشمهای سیاه و سر پنجههای حنا زده/ بادگیر پیر / کوچههای تنگ / قلعهای ویران با برجهای سنگی/ دام دام طبل / فرار کردن جن از تن یک بیمار جن زده (بادی) که باید با دام دام طبل اتفاق بیافتد / تیرهای چوبی سقف اتاقها / دست کوبها و گلمیخ روی درها و نیز ایستایی زمان را به خواننده یادآور میشود. و اینک شعر:
تحلیل شعر: پیرایه یغمایی
زنها همه سیاه
سر پنجه رنگ خون
از پشت صورتک
چشمان قیر گون
هر کنج و هر کنار
خورشید در کمین
تا خورده روی هم
آب، آ سمان، زمین
بر ساحل شنی،
افتاده جا به جا
تابوت ماهیان
قایق شکستهها
از جوشش درون
دریا دهان به کف
قی کرده روی خاک
گوش ماهی و صدف
داغ برهنه پا
بر روی ریگ ها
خورشید زیر خاک
دریاست در هوا
ویرانه قلعهای
با برجها ز سنگ
یادآور قرون
خون و جنون و جنگ
از خانهای ز دور
دام دام ِ طبل ِ زار
از «بادی» مریض
جن می کند فرار
هر باد گیر پیر
با یک هوای دم
در کوچههای تنگ
پیچیده نا و نم
سقف اتاقها
از تیرها و چوب
بر روی هر دری
گل میخ و دسته کوب
در تور خاک قشم
خورشید در قفس
دریا ز هُرم داغ
افتاده از نفس
تَف کرده خاک قشم
خورشید بیغروب
ایستایی زمان
خط کج جنوب
قشم، تیر ماه 1379
این شعر در سال 86 در هفته نامهی نیمروز در فرانسه و ماه نامهی پیک خبری در لُس آنجلس
به چاپ رسید