عنصر قانونیِ جرم قاچاق اشیای عتیقه، قانون اخلالگران در نظام اقتصادی کشور است.» قانونگزار این را میگوید اما محوطههایِ تاریخی پر از حفرههای کوچک و بزرگ، حرفهای دیگری دارند. این روزها، محال است که کسی با آگهی فروش فلزیابها روبهرو نشده باشد یا ماجرای آن پیامکهای معروف را نخوانده باشد که از گیرنده برای حفاری در دهی دوردست تقاضای کمک دارد. ابزار قاچاق، آنلاین بدون هیچ هراسی فروخته میشوند. بهراحتی میتوان کاشیهای تاریخی یک مسجد مقدس را دزدید یا تکههایی از دیوار نیاوران را از سایتی به روز و در دسترس خریداری کرد. به موزهها دستبرد زد و کتیبههای بزرگ را از جا کند. میتوان به منوچهری رفت و سفارش اثر درخواستی داد. دیدن همه این شواهد سوالهای متعددی ایجاد میکند، حاشیه امن قاچاقچیان اشیای عتیقه چگونه ایجاد شده است؟ یگان حفاظت میراث فرهنگی چرا نمیتواند از محوطههای تاریخی پاسداری کند؟ سرنخها شاید در دست یک قاچاقچی اشیای عتیقه باشد.
من دنبال گنج پیرپیکرم!
قاچاقچی را اتفاقی پیدا میکنیم، در یک روز معمولی: «من این پوستی که روی آن خط میخی نوشته شده را نمیخواهم، اینها همه قلابی است. من آن مجسمه فلزی را میخواهم که روی آن الماس است.» تلفن را پرت میکند روی داشبورد، مثل همه مسافرکشهاست، کمی تر تمیزتر. چهلسالی بیشتر ندارد. پیراهن صورتی پوشیده. دستی میکشد بر صورت عرقکردهاش. کولر ماشین خوب کار میکند.
«شما در کار خرید و فروش اشیای عتیقه هستید؟» نگاهی عجیب و سوالبرانگیز میکند. چطور مگه؟ «واقعیتش من باستانشناسم.» یکسری مدارک را از دوره دانشگاهش بیرون میآورد. رویشان خورده دانشگاه امیرکبیر. «مگر دانشگاه امیرکبیر رشته باستانشناسی دارد؟» مدارک را عقب ماشین پرت میکند: «خب لیسانسم مکانیک بوده، بعدا باستانشناسی خواندم. میدانید چه فرقی میکند. من دنبال گنجم. در جایی به من گفتند در زنجان طلسم دارد؛ «گنج پیرپیکر». هفت طبقه زیر زمین است. بار طلای شترها اونجا خوابیده. طلسمش پیش یک پیر بزرگه. من بالاخره به این گنج میرسم. این بزرگترین گنج ایران است.»
«چه عجیب. داستان این گنجی که هفت طبقه دارد، من را یاد یک فیلم خیلی قدیمی میاندازد. شما فیلم «اسرار گنج درهجنی» را دیدهاید؟» دنده را عوض میکند: «نه! چطور مگه؟ ربطی دارد؟ من در فکر کارهای بزرگم. میخواهید نشان بدهم چند تا کار مجسمه فلزی عالی دارم. یکی از یکی دیگه بهتر است؛ عتیقه. تازه بارش از سنندج رسیده. بچهها همه جا فعال هستند. از سراسر ایران. ما روی گنج خوابیدیم.»
موبایلش را چک میکند. گالری آن را میآورد. مجسمه زنی مصری را نشان میدهد. با موهای کوتاه چتری و لباسهای مصری: «این را ببینید. عالیه. اصل اصله. روی آن برلیان هم دارد.»
میگویم اینکه اصل نیست. این زن، مصری است. اخم میکند: «اگر هم اصل نباشد، برلیانش که ارزش دارد. چه کسی برلیان را مجسمه میگذارد. شما باید به این مسائل دقت کنید. تازه یک سرویس دستبند و انگشتر عتیقه هم دارم. یکی از این پولدارهای معروف میخواهد از من بخرد. به او نمیفروشم. میخواهید ببینید؟»
از کیفش یک جعبه قهوهای بیرون میآورد. یک دستبند و یک جفت گوشواره با سنگهای فیروزهای در جعبه خوابیده. بهنظر قدیمی نمیآید: «شما از این عتیقهها میخواهید؟» میپرسم: «شما آیا هیچ وقت وجدانتان برای عتیقهبازی و حفاری غیرمجاز ناراحت نیست؟» میخندد. میترسم. «معلومه که نه. همه دارند به طریقی در این مملکت میخورند. چرا من این کار را نکنم. شما انگار در جریان مسائل نیستید. همه اشیای عتیقه را کلهگندهها جابهجا میکنند. ما خیلی کوچکتر از این حرفها هستیم.» جعبه را میگذارد سر جایش. «نمیترسید اگر شما را به نیروی انتظامی معرفی کنم.» باز میخندد: «برای چی بترسم. پیشنهاد چند تا مجسمه گران به شما میدهم. قانع میشوید.» پنجرهها را میکشد پایین: «اگر من وظیفهشناس بودم چی؟»
سرش را برمیگرداند، پدال گاز را محکم فشار میدهد: «قاضی که دیگر وظیفهشناس نیست. بالاخره یک نفر وا میدهد. من این کارهام. بارها و بارها با این مسئله مواجه شدم. هیچ وقت توی دردسر نیفتادم. من عشق این کار را دارم. تا آخرش میروم. یا به نتیجه میرسم یا اینکه همه دار و ندارم را از دست میدهم.»
ماشین میایستد: «به هرحال جنس عتیقه خواستید من هستم. هر چی بخواهید در بساطم دارم. یک مجموعه کامل. از اشیای عیلامی بگیر تا اشکانی و ساسانی. زیورآلات عتیقه هم زیاد دارم. چشم مصنوعی. بیشتر کارم مجسمه است. از هیچکس هم نمیترسم.»
بازنده این بازی بیپایان مردم هستند
قاچاقچی راهش را میکشد و میرود در دل شهر چند میلیونی گم میشود. سوالها بهجای خود باقی است. سراغ پاسخهایش را از«اسماعیل یغمایی» باستانشناسی پیشکسوت میگیریم، که سالهای سال در محوطههای تاریخی کاوش کرده، به گذشته نقب میزند و از قاچاق اشیای عتیقه در سالهای پیش میگوید: «پیشینه قاچاق عتیقه در ایران به قرنهای پیش برمیگردد؛ از حفاریهای بیگانگان بگیر تا خودیها اما ریشه اصلی آن برمیگردد به یهودیها. البته اگر بخواهیم تاریخی بررسی کنیم، دوره قاجاریه، سرآغاز تاراج همهسویه میراث ملی ما بود. در رژیم گذشته هم البته حفاریهای غیرمجاز انجام میشد که بیشتر آن در دست چند قاچاقچی جهود ازجمله «ایوب ربالنوع» بود. آنها یک عده کارگزار داشتند که میرفتند در دهات حفاری میکردند یا اشیای عتیقه دهاتیها را میخریدند و میفروختند به کلکسیونرهای معروفی چون محسن فروغی، شهرام پهلوینیا و محسن مقدم.»
این باستانشناس عامل اصلی قاچاق اشیای عتیقه را خود سازمان میراث فرهنگی میداند: «با این حال، قاچاق اشیای عتیقه در آن روزگار، هرگز به گسترش امروز نبود. امروز عامل اصلی قاچاق اشیای عتیقه خود سازمان میراث فرهنگی است. یعنی، بهنوعی سالهاست که دولت در این زمینه کوتاهی کرده. اگر بخواهم خوب مسئله را تشریح کنم، باید از سالهای دور بگویم. پیش از انقلاب اساسنامهای به نام سازمان میراث فرهنگی ایران تنظیم و آماده برای تصویب در مجلس شورای ملی شد. بر پایه این اساسنامه، دست بسیاری از قاچاقچیان عتیقه با در نظر گرفتن جرایم سنگینی چون زندانهای طولانی و مصادره اموال کوتاه میشد. اما این قانون و اساسنامه بعدها دستخوش تغییرات و دگرگونیهای بسیار شد که دست قاچاقچیها را باز میگذاشت. سرانجام این اساسنامه جدید با عنوان سازمان میراث فرهنگی بدون ذکر نام ایران در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید که چند سالی پس از آن صنایعدستی و گردشگری هم به آن اضافه شد. حالا چرا میگویم سازمان میراث فرهنگی دستش در دست قاچاقچیهاست؟ چون میراث فرهنگی به گونهای یک هرم معیوب است، سنگهای زیرین آن را روستاییان یا افرادی عادی تشکیل میدهند، افرادی که از بالادست خط میگیرند. این افراد بالادست معمولا آقازادهها و کسانی هستند که نمیشود به آنها گفت بالای چشمتان ابروست. بیشتر این اشیای عتیقه درنهایت به این افراد فروخته میشود.»
این اتهامی است که بسیاری از ایرانیها به آن ایمان دارند ولی بهصورت رسمی ابراز نمیکنند. با این وجود نباید فراموش کرد که سازمان میراث فرهنگی همچنان تنها نهاد رسمی و قانونی حامی تاریخ ایران بهشمار میرود. تاریخی که امروز بیشتر اسناد و اشیای آن را میتوان در موزههای معتبر اروپایی یافت.
این اشیا درنهایت در ایران نمیمانند. برای اینکه این بزرگان خود تابع فرمان و دستور حراجیهای شناختهشدهای مثل ساتوبی و یا کارچرخانان موزههای لوور و بریتیش هستند. بنابراین این چرخش ادامه دارد و هیچ قانونی نیست که از خروج این اشیا جلوگیری کند. نقش میراث فرهنگی تنها چشم روی چشم گذاشتن و زیر سیبلی در کردن است. برای اینکه بیشتر مدیران و روسای میراث فرهنگی در فکر میز ریاست هستند. از این رو هر از چندگاه، کسی بر این مسند مینشیند، حقوقش را میگیرد و به یک سفر خارج میرود و جای خود را به دیگری میسپارد تا او بیاید و چشم روی چشم بگذارد. سکوت کند تا نوبت به دیگری برسد. فقط کافی است نگاهی بیندازیم به روسای سازمان میراث فرهنگی از ابتدای انقلاب تا امروز. کدام یک از این آقایان کوشیدند جلوی قاچاقچیانی را که دستگاههای گنجیاب چندین میلیاردی وارد کشور میکنند، بگیرند؟
با این همه آقای یغمایی ما نمیتوانیم، تلاشهای یگان حفاظت میراث فرهنگی را طی این سالها نادیده بگیریم: «به نظر من، در این راستا دست و پای یگان حفاظت بسته است و سربازان میراث فرهنگی هیچ کاری نمیتوانند بکنند. چون نه اسلحه دارند و نه زورشان به آنها میرسد. وقتی یک بزرگزادهای میآید و جایی را قرق میکند، یک سرباز چه میتواند بکند؟»
اما نمیتوان تنها حفاریهای غیرمجاز را تقصیر عدهای خاص انداخت، به ویژه حالا که فلزیابهای ارزانی هم وارد کشور و تعداد قاچاقچیان خردهپا بیشتر و بیشتر میشوند: «به هر حال، گروهی از مردم هم میگویند چرا ما حفاری نکنیم و پولدار نشویم؟ این گروه با این خیال واهی راهی تپههای تاریخی میشوند. این تپهها را یک رمال حقهباز که بیشترشان یهودی هستند با پول کلان نشان میدهند، مثلا وقتی رسیدی به فلان جا، یک کله شتر دیده میشود. روی سنگی خط کشیدهاند یا سر ماری میبینید. اینها بیشتر به دام نیروهای امنیتی میافتند و دار و ندارشان را به باد میدهند.»
مسئله اما تنها این نیست، خیلیها به جستوجوی گنج رفتهاند و دست خالی برگشتند، چون همه محوطههای تاریخی که گنج ندارد. در واقع ممکن است تنها یک سازه معمولی باشد: «این گمان اشتباه که همه محوطهها گنج دارند، بیشترین تخریب را به آثار باستانی زده است. امروز تپه، گورستان یا محوطه باستانی نیست که این قاچاقچیان خامخیال کلنگ نزده باشند. آنها بافت معماری را ویران میکنند. ظروف سفالی را میشکنند و همه چیز را از بین میبرند و اگر روزی روزگاری مسئولان سازمان میراث فرهنگی از خواب بیدار شوند و باستانشناسی را آنجا بفرستند، یافتههایش جز تهسیگار، شمعهای نیمسوخته، قوطیهای خالی تن ماهی و شکسته سفالهای پراکنده بیش نیست.»
این روزها دزدی از کاشی مساجد و خانههای تاریخی هم بسیار زیاد شده، بهطوریکه کمتر روزی است که ما خبری در اینباره نخوانیم: «دزدی از موزهها، نمایشگاهها، کاشی در ضریح امامزادهها خود گویای وسوسه پیدا کردن گنج و فروش آنهاست و بهراستی بعضیها از این راه به نان و نوایی رسیدند. بسیاری هم در این حرص بیپایان جان خود را از دست دادند. امروز اگر شما در گوگل جستوجو کنید گنج و گنجنامه صدها آدرس برای شما میآورد. مثل سر ماری که رویش به خورشید است. سنگی به اسم شتر که رویش به زمین است و دفینه را نشان میدهد یا توهماتی اینگونه احمقانه. برنده واقعی این داستان اسفناک نخست موزههای بیرون از ایران و حراجیها هستند و بعد گروهی از آقازادهها و کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس و بازنده این بازی بیپایان، مردم ایران.»
یگان حفاظت اشک میریخت
وقتی صحبت از قاچاق پیش میآید، برنده و بازنده همه انگشت اتهام را به سمت یگان حفاظت میراث فرهنگی میگیرند؛ یگانی که بیشتر نیروهایش را از سربازهای وظیفه میگیرد. حامیان آثار چه حرفهایی برای گفتن دارند؟
«یگان حفاظتی را دیدم که اشک میریخت. به او گفته بودند با موتور شخصیاش به آثار سر بزند. پس استهلاک موتور چه میشود؟ حقوق او را چه کسی میدهد؟»
مجتبی گهستونی سخنگوی انجمن دوستدار میراث فرهنگی تاریانا در خوزستان میگوید. استانی که به دلیل وسعت و قدمت، لقمه چرب و نرمی برای قاچاقچیان اشیای عتیقه است. در سال گذشته بیش از ۵ گروه قاچاقچی بزرگ در این استان دستگیر شدهاند: «قاچاقچیان اشیای عتیقه امروز در سراسر ایران هستند و میراث فرهنگی وضعیت نگرانکنندهای دارد. در این میان استان خوزستان به لحاظ گستردگی جغرافیایی و وجود شهرها و روستاهای تاریخی بیشتر از سایر استانها در معرض قاچاقچیان اشیای عتیقه قرار میگیرد.»
گهستونی، حفاران غیرمجاز را به دو دسته فردی و تشکیلاتی تقسیم میکند و از حفاریهای غیرمجاز سازمانیافته حرف میزند: «چند وقت پیش پروندهای در دادگاه مطرح شد که به گفته معاون سازمان میراث فرهنگی، بزرگترین حکم قضایی کشور در چند سال گذشته بود. در این پرونده بیش از ۱۵ نفر بازداشت و برای آنها حکمهای سنگین بریده شد. این تنها یک نمونه سازمانیافته قاچاق اشیای عتیقه است که بهصورت رسمی دادگاهی شد اما بارها و بارها اتفاقاتی از این دست افتاده و مجرم هنوز دستگیر نشده است.»
در خوزستان نه تنها حفاران غیرمجاز یکهتازی میکنند بلکه دزدیهای نادر هم دیده میشود مثل دزدی از موزه بهبهان؛ ماجرای این دزدی از این قرار بود: فردی که به عنوان کارگر در اداره میراثفرهنگی مشغول کار بود، از اعتماد مدیران استفاده کرد و یک گونی اشیای تاریخی را به سرقت برد. سارق بعدها دستگیر شد اما هیچ وقت ابعاد قضیه به صورت واضح روشن نشد.
گهستونی میگوید که موارد حفاری غیرمجاز فقط اینها نیست. محوطه تاریخی شوش به دلیل گستردگی و دورافتادگی، همواره مورد تجاوز حفاران غیرمجاز بوده. در منطقه غرب شوش در نقاط مرزی حفاریهای غیرمجاز تا دلتان بخواهد اتفاق میافتد. در رامهرمز، گروهی آمدند و در یک خانهای اقامت کردند. آنها 24 متر حفاری اریب داشتند. هر چند به دلیل رفتارهای مشکوک بازداشت شدند اما از این موارد زیاد است. تپههای اقماری چغامیش در دزفول یکی دیگر از این موارد است. در مسئله چغامیش بررسیهای انجامشده، نشان داد که مشکلاتی بین مالک و یگان حفاظت به وجود آمده و رشوه رد و بدل شده بود و همین امر منجر به تعرض بزرگی در محوطههای ارزشمند خوزستان شد. البته یکی از دلایل بروز این اتفاق، نبود حریم ثبتی چغامیش بود که بستر سوءاستفاده را به وجود آورد.
این فعال میراث فرهنگی میگوید همین حالا که داریم در مورد قاچاق حرف میزنیم، حفاران غیرمجاز مشغول به کارند، آنها پیشروتر از همه فعالیت میکنند: «واقعیت این است که یگان حفاظت میراث فرهنگی و بهخصوص استان خوزستان تا امروز ضعیف عمل کرده. البته این مسئله دلایل بسیار دارد. با یگان حفاظت برخورد حرفهای نمیشود. این نیروها ارتقا داده نمیشوند. آنها نه انگیزه کار و نه حوصله و شناختی از میراث فرهنگی دارند. از طرف دیگر با کمبودهای بسیاری هم روبهرو هستند، نه نیرو دارند، نه خودرو، نه موتور و نه تجهیزات دیگر. وسایلشان هم که از کار بیفتد دیگر بهراحتی نمیتوانند جایگزین کنند. نه حقالکشفی دارند و نه حقوق مناسب.»
یگان حفاظت میراث فرهنگی در واقع محیطبانان خاموش عرصه فرهنگی هستند که صدایشان به جایی نمیرسد. گهستونی بر این باور است که یکی از گامها برای حل مشکلات یگان حفاظت میراث فرهنگی این است که با مسئولان مربوطه در سازمان محیطزیست و دوستداران میراث فرهنگی در تعامل باشند. تنها در آن صورت است که میتوان به نجات آثار امیدوار شد. آثاری که ۴۰ درصدشان هیچ محافظی ندارند و سالهای سال مراقبی به آنها سر نمیزند.
پیشنهادات در این زمینه بسیار است اما بهنظر نقشههای قاچاقچیان اشیای عتیقه تحققپذیرتر از آنهاست. گویا این راهی که حفاران غیرمجاز پیش گرفتند را پایانی نیست حتی اگر در قانون مجازات سختی برایشان باشد، چون سودطلبی و منافع شخصی این روزها طرفدار بیشتری دارد تا میهنپرستی و هویتملی.
گزارشگر فاطمه علیاصغر، ماهنامه دیار، شماره 5، مرداد 1395